سیب
تو به من خندیدی
و نمیدانستی..
من به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدم.
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز....
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم...
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم...
که چرا
خانهی کوچک ما
سیب نداشت...
امید وارم وبلاگ ما گامی در جهت شادی شما باشد. hornet18.persianblog.ir
سلام وبلاگ شاعرانه ی خوبی داری شعرهاشم قشنگه شاعری یا عاشق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! اگه به وبلاگ ما هم یه سری بزنی خوشحال میشیم البته یه شعر هم به ما بفرستی افتخار دادی راستی عنوان وبلاگم (ازدواج یا اتفاق) هستش توی گوگل بنویسی میاد به امید دیدار یا علی[گل]